دوست دارم شب باراني را
شاعر:آرش پورعلیزاده
دوست دارم شب باراني را
مثل يك شهر چراغاني را
دوست دارم اگر امكان دارد
با تو يك صحبت طولاني را
شانه هايي كه به آن تكيه كنم
مثل موهات پريشاني را
بعد تصميم بگيرم بروم
بعد احساس پشيماني را
بعد هم بي سر و سامان بشوم
بعد هم بي سر و ساماني را
بعد هم حرف دلم را بزنم
پهن كن سفره ي مهماني را
من كه كم هستم اين قدر چرا
نخورم با تو فراواني را ؟
دوست دارم اگر امكان دارد
همه ي آنچه كه مي داني را
مثل يك پيرهن پاره درآر
كفر يك عمر مسلماني را
دل به دريا بزن اي كشتي نوح
ترك كن ساحل طوفاني را
ترك كن اي پري دريايي
صحبت غول بياباني را
***
نمی شه غصه مارو یه لحظه تنها بذاره؟
میشه این قافله مارو توی خواب جا بذاره؟
دوس دارم یه دست از آسمون بیاد ما دوتارو
ببره از اینجاو اون ور ابرا بذاره
دلامون قرارگذاشتن همیشه باهم باشن
روقرارش نکنه یهو دلت پا بذاره؟
دلم از اون دلای قدیمیه٬ از اون دلاست
که میخواد عاشق که شد٬پا روی دنیا بذاره
یه پا مجنون دلم٬ به شوق لیلی که میخواد
باروبندیلو ببنده٬ سر به صحرا بذاره
تودلت بوسه میخواد٬ من میدونم٬ اما لبت
سر هر جمله دلش میخواد٬ یه اما بذاره
بی تو دنیا نمی ارزه٬ تو با من باشو بذار
همه دنیا منو٬ همیشه تنها بذاره
من میخوام تا آخر دنیا تماشات بکنم
اگه زندگی برام٬ چشم تماشا بذاره
حسین منزوی

