اجبار در خوب زیستن

اجبار در خوب زندگی کردن 

مهم ترین ویژگی انسان آفرینندگی و خلاقیت ذهن اوست. بشر در طول زندگی طولانی خود توانسته هر آنچه را که برای زندگی و بقا خود لازم داشته اعم از مفاهیم فکری و امکانات و ابزارهای فیزیکی بسازد و اصطلاحاً اختراع کند. انسان اولیه پس از آنکه از بلیات طبیعی مثل سیل و زلزله و رعد و برق و حیوانات می ترسید و صدمات فراوانی خورد. مجبور شد با ذهن خود مفهوم سازی کند. در واقع واقعیت های زندگی او را مجبور کرد که به مهمترین ابزارش یعنی ذهنش فشار بیاورد و راه نجاتی برایش پیدا کند و ذهنش هم دست یاری به او داد و راهی برایش پیدا کرد. راهی راهستان. انسان به کمک ذهنش توانست برای هر یک از بلیات طبیعی خدای مقتدری را در ذهن خود اختراع کند. بعدها فهمید این کافی نیست در صدد برآمد تا بین خدایان آفریده شده آشتی برقرار کند تا مشکلات مربوطه را حل و بتواند بهتر زندگی کند. برای خدایان قربانی می کرد تا راضی شوند و آرام بگیرند. بعداً پیامبران و انسانهای فوق العاده هوشمند آمدند و چند خدایی را نفی کردند و تک خدایی را جایگزین آن کردند بلکه مردم با توحید و تک خدایی بتوانند به یک زندگی یکپارچه و مشترک و آرام برسند. دین را به عنوان قوانین خدا و فرمان خدا برای خوب زندگی کردن مردم آوردند و مفاهیم دیگری بنام آخرت و معاد و بهشت و جهنم را هم آفریدند. زندگی بهتر شد و مخصوصاً با دین اسلام و آخرین پیامبر بشر توانست تمدن و علم را به اوج خود برساند. امروز بشر برای مفهوم سازی فکری، دانشگاه و مراکز علوم انسانی درست کرده است و راز دین سازی را در پیامبران یا فلاسفه قدیم کشف و آشکار کرده است. خداناوران و آتئیست ها خلاقیت و آفرینش ذهنی و فکری را وحی از طرف خدا نمی دانند. متأسفانه مسلمانان و دینداران سنتی و روحانیون هم اغلب بر این باورند که وحی از جانب خدا با خلاقیت و آفرینش ذهنی و فکری فرق می کند و نباید این دو را یکی گرفت. اکثریت دینداران و از جمله روحانیون دین را همچنان فرمانی از جانب خدا می دانند و نمی توانند باور کنند که دین سازی همان قانون سازی انسانها در دوران قدیم بوده که انسانهای روشنفکر تر و داناتر ان دوران مانند پیامبران آن را درست و کامل کرده اند تا بشر را از سردرگمی و ظلمت و ظلم و بد زندگی کردن نجات دهند. بنظر من انسان مجبور به خوب زندگی کردن است. چرا که اگر بد زندگی کند سرانجام با بد زندگی کردن خودش و زندگی را نابود خواهد کرد. اصلأ ما باید معنای زندگی کردن را در خوب زندگی کردن بدانیم. 

متأسفانه امروز روحانیون ادیان با دانشمندان علوم انسانی با هم در تقابل قرار گرفته اند. اگر چه هر دو در پی یک هدفند و آن خوب زیستن انسان است. اما روحانیون می خواهند از راه توسعه دین و دانشمندان علوم انسانی هم می خواهند از طریق توسعه علم و معرفت به این هدف برسند. در ایران این تنش گسترده تر از دیگر جاهای جهان است زیرا حکومت در ایران به دست روحانیون افتاده و دانشمندان علوم انسانی قدرت لازم برای مقابله با آنها را ندارند. 

انسان موجودی دو ساحته است. ساحت درون و ساحت بیرون. نگهبان درستی و یکپارچگی درون وجدان است که روحانیون آن را از خدا می دانند. اما نگهبان و معیار درستی بیرون زندگی انسان قوانین است. روحانیون ایران بر اهمیت مفهوم خدا در بهتر شدن زندگی اصرار می ورزند و سعی می کنند زندگی ایرانیان را با همان روشها و قوانین دینی بجای مانده از حکومت پیامبر اسلام (قرآن) اداره کنند ولی علمای علوم انسانی دانشگاهها معتقدند اگرچه بعضی از راهکارهای دینی هنوز کارآمدند ولی بخش مهمی از آنها امروز دیگر کارآمدی خود را از دست داده اند و باید مفاهیم امروزی و مدرنیته جایگزین آنها شود. اوضاع پر تنشی بوجود آمده بخشی از مردم طرفدار روحانیون و حکومت دینی و بخشی دیگر خواهان ضوابط و استانداردهای مدرنیته در اداره کشور هستند.