به روایت یک شاهد عینی: روایتی از شب سیاه دانشگاه شریف در ۱۰ مهر 1401 

تذکر: هر آنچه در این متن می‌آید حاصل مشاهده‌های مستقیم خودم یا روایت شاهدان بی‌واسطه‌ی اتفاقات است. بخش‌هایی از متن که به روایاتی غیر از مشاهدات خودم یا روایت شاهدان بی‌واسطه ارجاع دارد در [] قرار داده شده است. این روایت‌ها شامل راویانی است که با واسطه مطالبی را نقل‌کرده‌اند یا مطالبی است که در رسانه‌های تشکل‌های دانشجویی منتشر شده است. این بخش‌ها به منظور پر کردن خلاهای روایتی است که خودم شاهد آن بوده‌ام و به راویان آن اعتماد دارم. با این حال حق مخاطب است که تفکیک این دوگونه روایت برایش مشخص باشد. بدیهی است اتفاقات شب سیاه شریف به مشاهده‌ی من محدود نیست. با این حال من فقط مشاهده‌ی خودم و شنیده‌هایی که پرکننده‌ی خلا روایت من هست را بیان می‌کنم. هر مخاطب برای درک بهتر اتفاقات رخ‌داده باید به دیگر روایت‌ها نیز مراجعه کند.

توضیح در مورد جغرافیای دانشگاه شریف: دانشگاه شریف را در حال حاضر می‌توان به دو پردیس شمالی و اصلی تقسیم‌بندی کرد. پردیس اصلی، پردیس قدیمی دانشگاه است که اکثر ساختمان‌های آموزشی و اداری دانشگاه در آن واقع شده است. پردیس شمالی دانشگاه در حال حاضر شامل ساختمان دانشکده مدیریت و اقتصاد (از این به بعد دانشکده خطاب می‌شود)، دانشکده مهندسی مکانیک، پژوهشکده سیاست‌گذاری شریف و ساختمان معاونت آموزشی می‌شود. دانشکده‎ در نقشه‌ی زیر با SME و تیک قرمز مشخص شده است. نقشه زیر که از سایت دانشگاه گرفته‌شده، برخی تغییرات پردیس شمالی را ندارد. در حال حاضر ساختمانی که تحت عنوان MCH2 نام‌گذاری شده به پژوهشکده سیاست‌گذاری واگذار شده و ساختمان جدید دانشکده مکانیک در کنار آن احداث شده است. نکته‌ی قابل توجه اینکه درب‌های ورودی پارکینگ عمومی شریف (از این به بعد پارکینگ خطاب می‌شود) در پردیس شمالی واقع است. بدین ترتیب هرکس بخواهد وارد پارکینگ شریف شود؛ باید وارد پردیس شمالی دانشگاه شود. ورود به بخشی از پردیس شمالی که آسانسورهای پارکینگ در آن واقع است؛ برای عموم آزاد است. از این رو بسته شدن پردیس شمالی دانشگاه به معنی بسته شدن پارکینگ نیز هست. برای خروج از پردیس شمالی نیز سه راه وجود دارد: درب کوچه قاسمی، درب به سمت بلوار تیموری و خروجی ماشین‌روی پارکینگ. در مجموع می‌توان گفت پردیس شمالی دانشگاه شامل پارکینگ و برخی ساختمان‌های آموزشی و اداری دانشگاه است. مرز جدایی پردیس شمالی و جنوبی دانشگاه، کوچه قاسمی است که عبور و مرور عموم در آن آزاد است. دانشکده‌ی مهندسی انرژی نیز عملا بین این دو پردیس واقع شده و به همین دلیل درب شمالی پردیس اصلی بین دانشجویان به درب انرژی معروف است. این درب در نقشه پایین تحت عنوان ورودی شمالی نام‌گذاری شده است.

نقشه دانشگاه شریف (برگرفته از سایت دانشگاه)
نقشه دانشگاه شریف (برگرفته از سایت دانشگاه)
نقشه دانشگاه شریف (برگرفته از سایت دانشگاه)

مروری بر حوادث رخ‌داده تا 10 مهر:

دانشگاه پس از مرگ مرحوم مهسا امینی سه تجمع اعتراضی داشت. من در هیچ‌کدام از تجمع‌ها شرکت نداشتم؛ اما از افراد حاضر شنیده بودم که در [تجمع دوم علاوه بر دانشجویان، نیروهای لباس‌شخصی غیر دانشجو نیز وارد دانشگاه نیز شده‌اند]. صحت این خبر توسط رییس دانشگاه و تشکل‌های دانشجویی پذیرفته شده؛ اما تا به الان سازوکار ورود این افراد به دانشگاه توسط هیچ بخش رسمی تشریح نشده و مسئول این امر در هاله‌ای از ابهام است. پس از تجمع دوم تمام درب‌های دانشگاه به جز درب انرژی بسته بوده و دانشجویان باید از درب انرژی خارج می‌شدند (دلیل این امر را نمی‌دانم). نیروهای امنیتی نیز در خیابان قاسمی منتظر دانشجویان بودند و هنگام خروج دانشجویان چند تن را دستگیر کردند. [هر چند تا فردا همه‌ی افراد آزاد شدند]. چند روز بعد، وزارت اطلاعات برای 4 تن از دانشجویان دعوت‌نامه فرستاد و آن‌ها دستگیر شدند. شنبه 9 مهر اولین روز آموزش حضوری پس از بازداشت دانشجویان بود که در دانشکده [و دیگر دانشکده‌ها] تحصن اعتراض به بازداشت دانشجویان و حضور نیروهای امنیتی در دانشگاه برگزار شد و کلاس‌ها عملا تشکیل نشدند. [عصر روز شنبه نیز یکی از دانشجویان در درب صنایع (درب جنب دانشکده مهندسی صنایع که در نقشه با IND مشخص شده است) توسط نیروهای لباس‌شخصی ربوده شد. مسئولین دانشگاه وعده‌ دادند که 4 دانشجوی بازداشتی در روز شنبه 10 مهر آزاد می‌شوند. طبق مطلب منتشر شده در رسانه‌ها، دانشجوهای بازداشتی دانشگاه تهران جمعه آزاد شده بودند و شنبه نوبت دانشجویان بازداشتی دانشگاه شریف بود و حتی خانواده‌ی بچه‌ها نیز با سند قابل وثیقه‌گذاری برای طی مراحل اداری آزادسازی بچه‌ها به زندان اوین رفته بودند. با این حال 4 دانشجوی بازداشتی بر خلاف وعده‌ی مسئولین دانشگاه در روز شنبه آزاد نشدند]. اینکه وعده‌ی آزادسازی روز شنبه، وعده‌ی مسئولین امنیتی به مسئولان دانشگاه بوده یا نه، برای نویسنده این سطور مبهم است.


عصر روز یکشنبه ۱۰ مهر:

من از صبح در دانشکده بودم. ساعت 4:30 عصر برای حضور مستمع آزاد به یک کلاس درس رفتم؛ هرچند استاد به درخواست بچه‌ها درس نداد. پیش از آن خبر داشتم که قرار است تجمعی در ساعت 3 در سردر دانشگاه (نام‌گذاری شده در نقشه تحت عنوان ورودی جنوبی) برگزار شود. این تجمع، سومین تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه شریف در هفته‌های اخیر بود. حدود ساعت 6 کلاس به پایان رسید و برای جمع کردن وسایل و رفتن به خوابگاه به طبقه‌ی دوم دانشکده رفتم که از دوستان شنیدم درب پردیس شمالی (که شامل پارکینگ نیز می‌شود) بسته است. در ابتدا تعجب کردم؛ چون تجمع برای ساعت 3 و در سردر (جنوبی‌ترین قسمت دانشگاه) بوده و قاعدتا نباید به پردیس شمالی می‌کشید. در تجمع‌های قبلی نیز پردیس شمالی ملتهب نشده بود. هر چند در روزهای قبل نیروهای گارد ضدشورش نیروی انتظامی با ادوات مورد استفاده‌شان در میدان و بلوار شهید تیموری (بلوار تیموری حد فاصل پردیس شمالی و خوابگاه مصلی‌نژاد است که من در آن ساکن هستم) به صورت آماده باش حضور داشتند؛ اما جو میدان تیموری هیچ‌گاه متشنج نشد.

حدود ساعت 6:20 شب به فضای بیرون دانشکده رفتم که با عتاب دکتر محمودزاده (هیات علمی گروه اقتصاد، مدیر امور دانشجویی دانشکده و استاد راهنمای پایان‌نامه‌ی ارشد و رساله‌ی دکتری‌ام) مواجه شدم که امکان خروج از دانشکده نیست و درب‌های پردیس شمالی بسته است. از سال 96 که دکتر محمودزاده را می‌شناسم؛ هیچ‌گاه او را چنین مضطرب ندیده بودم. طبق گفته دانشجویان حاضر، حراست دانشگاه از ترس هجوم نیروهای لباس شخصی به داخل دانشگاه، هر دو درب‌ پردیس شمالی (درب سمت بلوار تیموری و درب سمت کوچه قاسمی) را بسته بود. بسته شدن پردیس شمالی به معنای بسته شدن پارکینگ نیز بود. در میان افراد سرگردان در پردیس شمالی یک خانواده را دیدم که به نیروی حراست دانشگاه اصرار می‌کرد که دانشجو نیستند و ماشین در پارکینگ دارد. با این حال نیروی حراست اجازه‌ی خروج او را نیز به سمت پارکینگ نداد.

 درب سمت کوچه قاسمی مشرف به پردیس اصلی بود که دوباره نیروهای امنیتی مقابل آن حضور داشتند (به دلیل فاصله‌ی زیاد، داشتن یا نداشتن لباس سازمانی توسط نیروها برای من قابل تشخیص نبود). در درب بلوار تیموری نیز نیروهای لباس شخصی کمین کرده بودند و افرادی که از دانشگاه خارج می‌شدند را دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. پس از عتاب دکتر محمودزاده مبنی بر عدم امکان خروج از دانشکده، به سمت حیاط دانشکده رفتم. از داخل حیاط دانشکده بلوار تیموری و درب ماشین‌رو پارکینگ به خوبی قابل مشاهده است. نیروهای لباس شخصی با یک یا دو اتوموبیل سواری و دو موتور درب ماشین‌روی پارکینگ را بسته بودند و اجازه ورود و خروج به کسی نمی‌دادند. 5 یا 6 نفر از آن‌ها نیز یک مرد بازداشت‌شده را با فحاشی بسیار به شدت کتک می‌زدند (به تمام نقاط بدن او لگد می‌زدند و هنگامی که روی زمین می‌افتاد؛ دست و پای او را روی زمین لگد می‌کردند). در آن لحظات سیاه من شوکه بودم و نمی‌دانستم باید چه کنم. یکی از کارمندان زن دانشگاه نیز کنار من بود و از شدت سنگین بودن صحنه؛ با بغض شاهد ضرب و شتم فرد دستگیر شده بود. در آخر نیز بغضش ترکید. لحظه‌ای به ذهنم آمد به پلیس زنگ بزنم و اطلاع بدهم عده‌ای اوباش به دانشگاه حمله کرده‌اند که یادم آمد فایده ندارد. همگی آن‌ها ماسک پزشکی (ماسک‌های رایج دوره‌ی کرونا) بر صورت داشتند و صورتشان قابل شناسایی نبود. یک یا دو نفر آن‌ها تفنگی شبیه تفنگ پینت‌بال داشتند که قابل پنهان کردن در جیب شلوار نبود و همیشه دستشان بود. در حین کتک زدن فرد بازداشت‌شده یک نفرشان یک سلاح کمری از جیبش درآورد. بقیه گروه لباس شخصی فرد نقش بر زمین شده را بلند کردند و به دیوار تکیه دادند. به خاطر ندارم که آیا اسلحه را به سمت او گرفت یا نه؛ اما (احتمالا) برای تهدید چند بار فریادی زد که من چنین فهمیدم: "می‌زنم، می‌فهمی؟ می‌زنم".  پس از آن دوباره شروع به کتک زدن فرد کردند. پس از این وقایع یکی از آن‌ها متوجه شد ما شاهد قضیه هستیم. چند قدم به سمت ما آمد و فریاد زد که برویم و اسلحه‌ی پینت‌بال‌گونه‌اش را سمت گرفت. من و سه یا چهار نفر دیگر آنجا بودیم. آن‌ها رفتند؛ ولی من برای رفتن تردید داشتم. ما داخل دانشگاه بودیم و لباس شخصی نمی‌توانست سمت ما بیاید و ما را دستگیر کند. از دیگر رو باور نمی‎کردم به سمت ما شلیک کند و البته می‌دانستم تفنگ او سلاح گرم نیست. با این حال با فریاد یکی از کارمندان دانشگاه که بر سر من فریاد زد "بیا دیگه" من هم به سمت دانشکده برگشتم. از هنگام فریاد آن مرد لباس شخصی، تردید و برگشت من (که به گمانم آخرین فرد از آن جمع چهار یا پنج نفره بودم) بیش از 5 ثانیه طول نکشید. در حالی که ما به سمت دانشکده برمی‌گشتیم؛ او شلیک کرد که تیرش به دیوار دانشکده اصابت کرد. در آن شب دکتر محمودزاده نیز هدف شلیک آن افراد قرار گرفته بود.

[طبق گفته‎ی حاضران در تجمع پردیس اصلی، دوباره تمام درب‌های دانشگاه به غیر از درب انرژی بسته شده بود. نیروهای امنیتی نیز در کوچه قاسمی منتظر خروج دانشجویان از دانشگاه بودند. برخی اساتید و مسئولین دانشگاه برای حفاظت از دانشجویان، زنجیره‌ی انسانی تشکیل دادند و برخی از دانشجویان را به پردیس شمالی دانشگاه رساندند. فضای کوچه قاسمی به قدری ملتهب بوده که تنها راه خروج دانشجویان، پردیس شمالی بوده است. اطلاع مسئولین دانشگاه از بسته بودن پردیس شمالی هنگام انتقال دانشجویان به پردیس شمالی، برای من مبهم است]. در نتیجه‌ی این امر، دو گروه دانشجو در پردیس شمالی حبس می‌شوند: دانشجویان پردیس شمالی و دانشجویانی که از پردیس اصلی آمده بودند. [برخی دانشجویان برای خروج از دانشگاه (ظاهرا مسئولین دانشگاه نیز با این امر موافق بودند) به داخل پارکینگ می‎روند تا با خودرو شخصی از دانشگاه خارج شوند و برخی دوستان خود را نیز خارج کنند]. در این هنگام نیروهای لباس شخصی پارکینگ را می‌بندند و با موتور سیکلت به داخل پارکینگ هجوم می‌آورند و اقدام به فحاشی، ضرب و شتم و دستگیری دانشجویان می‌کنند. [برخی فیلم‌های منتشرشده از تعقیب و گریز پارکینگ ظاهرا متعلق به این حادثه است. اگر دوربین‌های پارکینگ فعال بوده باشد؛ قاعدتا بخشی از این صحنه‌ها ضبط شده است]. این اتفاقات مربوط به قبل از ساعت 6 است و من از شاهدان دیگر، در جریان این حوادث قرار گرفتم. این اتفاقات بدین معنی بود که راهی برای خروج از پردیس شمالی وجود نداشت.

پس از بازگشت از حیاط به داخل دانشکده، من و یکی از دانشجویان دکتری اقتصاد به طبقه دوم و اتاق دانشجویان دکتری رفتیم. در آنجا نیز امکان تماشای بلوار تیموری و درب ماشین‌روی پارکینگ وجود داشت. در آن هنگام فقط دو یا سه نفر نیروی لباس شخصی جلوی درب ماشین‌روی پارکینگ بودند و مانع از ورود دیگران به پراکینگ می‌شدند. خبری از ضرب‌ شتم دقایقی قبل نبود. پس از چند دقیقه به طبقه همکف برگشتیم و دکتر محمودزاده به همه گفت به زیرزمین (سالن اجتماعات دکتر مشایخی) بروند تا همه کنار هم باشند. من عملا خودم را آماده کرده بودم که چند ساعت در دانشکده بمانیم؛ اما پس از چند دقیقه دکتر سعادت (معاون آموزشی دانشگاه) به دانشکده آمد. برنامه این بود که دانشجویان همراه دکتر سعادت از پردیس شمالی خارج شوند و نیروهای امنیتی کاری به دانشجویان همراه دکتر سعادت نداشته باشند. با این حال هنگام خروج از درب سمت کوچه قاسمی، جمعیت متوقف شد و دکتر سعادت به همراه دکتر رحمتی (عضو هیات علمی گروه اقتصاد) بیرون رفتند تا شرایط را برای خروج دانشجویان ارزیابی کنند. پس از چند دقیقه صدایی فریاد زد که درب فرعی دانشکده به سمت بلوار تیموری برای خروج دانشجویان باز شده است. دانشکده یک درب به سمت بلوار تیموری دارد که پس از الحاق دانشکده به پردیس شمالی، آن درب بسته شد و تمام رفت و آمد دانشکده به درب‌های پردیس شمالی منحصر شد.جلوی درب دکتر ابوالحسنی (معاون دانشجویی دانشگاه) ایستاده بود و به بچه‌ها توصیه کرد با هم باشند. پس از آن با دانشجویانی که می‌خواستند به مترو بروند؛ همراه شد. من نیز به سمت خوابگاه رفتم و ساعت 7:30 وارد خوابگاه شدم. در آن هنگام فقط دو نفر لباس‌ شخصی‌ جلوی درب پارکینگ بودند. وقتی به خوابگاه رسیدم و از پنجره به دانشکده نگاه کردم؛ درب فرعی بسته بود. [احتمالا اکثر افراد محبوس در دانشکده و پردیس شمالی خارج شده بودند؛ اما خبرها حکایت از حبس شدن تعداد زیادی از دانشجویان در پردیس اصلی داشت].

در خوابگاه تعدادی از دانشجویان در نمازخانه (که پنجره مشرف به خیابان تیموری دارد) نظاره‌گر اتفاقات بودند. حجم زیادی نیروی لباس‌ شخصی و نیروی انتظامی در میدان حاضر بودند. ترافیک شدیدی در میدان ایجاد شده بود؛ بسیاری از اتوموبیل‌ها بوق ممتد می‌زند. هر از چندگاهی صدای شلیک و انفجار نیز به گوش می‌رسید. صدای شعارهای پراکنده نیز شنیده می‌شد. ماموران پلیس و لباس شخصی چند بار با انداختن لیزر به دانشجویان پشت پنجره خوابگاه هشدار دادند که تماشاگر نباشند. سرانجام به سمت پنجره خوابگاه شلیک کردند که موجب ترک خوردن شیشه نمازخانه شد.

تنها نقطه دلگرمی آن شب سیاه، خیل دوستانی بود که با من تماس گرفتند و جویای احوال شدند و پیشنهاد دادند که در خوابگاه نمانم و به منزل آن‌ها بروم. در آن لحظات اطراف میدان تیموری به شدت متشنج بود و به نظرم ریسک بیرون رفتن از خوابگاه بیش از ماندن در خوابگاه بود؛ از این رو من از همه‌ی دوستانِ جان تشکر کردم و در خوابگاه ماندم. حدود ساعت 12 شب صدای شلیک اطراف میدان تیموری قطع شد و فقط صدای بوق اتوموبیل‌ها می‌آمد. حدود ساعت 1 صدای بوق هم قطع شد. [ظاهرا فضای سردر و خیابان آزادی تا 3 صبح نیز متشنج ماند]. آن شب درب اتاق را از ترس حمله‌ی احتمالی شبانه به خوابگاه قفل کردیم. چه بسا مردمی که نگران شدند و به اطراف دانشگاه آمدند و حتی کسانی که با نگرانی در شبکه‌های اجتماعی شب سیاه دانشگاه شریف را یادآوری کردند؛ در سالم بودن ما نقش داشته باشند.


ترک ایجاد شده در پنجره‎‌ی خوابگاه مصلی‌نژاد
ترک ایجاد شده در پنجره‎‌ی خوابگاه مصلی‌نژاد
ترک ایجاد شده در پنجره‎‌ی خوابگاه مصلی‌نژاد

*من تاریخ نگار نیستم؛ اما هر شاهد عینی باید در روایتش سخن ابوالفضل بیهقی را آویزه گوش دارد که گفت:

عمر من به شصت و پنج آمده و بر اثر وی می‌بباید رفت و در تاریخی که می‌کنم، سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را. بلکه آن گویم، که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند.

**مطالب این وبلاگ در کانال تلگرامی نگاشته نیز منتشر می‌شود.