5 رفتار سمی که در سطح جامعه عادی شده است!
من معتقدم ما میتوانیم به عنوان یک جامعه به سوی جلو حرکت کنیم و به تدریج بهتر و مهربانتر شویم؛ اما من همچنین شاهدم که چگونه جامعه کنونی ما به برخی از رفتارهای سمی پاداش بالایی میدهد و این بهویژه، در مورد کسانی که وقت زیادی را در اینترنت میگذرانند، بیشتر صدق میکند.
بیایید در مورد ویژگیهایی صحبت کنیم که بدون آنها انسانهای بهتری خواهیم بود:
1 - خودسرکوبگری
گاهی اوقات وانمود میکنیم که خودسرکوبگری مربوط به گذشته است. درست است که بسیاری از تابوهای اجتماعی قدیمی از بین رفتهاند، اما این همیشه بدان معنی نیست که ما ماهیت وجودی خودمان را به خوبی درک میکنیم.
به عنوان مثال ، ترس از مرگ را در نظر بگیرید. این بخشی از زندگیِ طبیعی انسانها در گذشته بود؛ زیرا چندین نسل با هم زندگی میکردند و به یکدیگر وابسته بودند. اما، با گذشت زمان، همه ما از یکدیگر فاصله گرفتهایم. حقیقت این است که تنها وقتی سرکوب کردن ترسهای خود را متوقف کردیم، میتوانیم آنها را بپذیریم. بدون سرکوبِ خود، می توانیم موهبتهای زندگی را بیشتر در آغوش بگیریم و این خیلی بهتر از فرار مداوم از احساسات خودمان است، مگر نه؟
2. پراکندگیِ ذهن
همه ما می توانیم بر این اتفاق نظر داشته باشیم که جهان ما انسانها، سرعت بیشتری گرفته است و این مسأله بر نحوه برخورد ما با یکدیگر و چیزهایی که درباره یکدیگر فکر میکنیم تأثیر بسیاری دارد.آیا واقعاً باید از آنچه که هر روز در دنیا می گذرد، باخبر باشیم؟ صفحاتی را دنبال کنیم که خبر میدهند کدام فرد مشهور با چه کسانی قرار میگذارد؟ و ...
درست است که ترس از دست رفتن فرصتها و اخبار مهم، باعث افزایش تنهایی و افسردگی میشود؛ اما، فاصله گرفتن از این نیاز به دانستن همه چیز اهمیت بالایی دارد. البته که هیچ کس نمیخواهد در یک مکالمه با دوستان خود، احمق و نادان به نظر برسد و احتمالاً این مورد، بارها باعث شده است که او وسوسه شده و حقایق بی فایدهای دربارهی مردم جمع آوری کند. این نیاز کاذب سبب شده است تا ما به اطلاعات و سرگرمیهای کمعمق، عطش پیدا کنیم.
3. استکبارِ فکری
کمعمق بودن در درک هنر و احساسات بدترین چیز در این جهانِ انسانی نیست؛ بلکه، اینکه مردم با همین رویکرد با اخبار روزانه روبرو شوند بسیار نگران کنندهتر است. ما به جای اینکه آنچه واقعی و مهم است را نگاه کنیم؛ فقط و فقط برجستهترین و تکاندهندهترین اخبار جاری را مشاهده میکنیم. انصافاً، اطلاعات زیادی در اینترنت و شبکههای تلویزیونی وجود دارد و زیر و رو کردن آنها برای هر کسی دشوار است. من مدام به این جمله نوآم چامسکی فکر میکنم:
"شما نمیتوانید انتظار داشته باشید کسی با دسترسی به کتابخانه زیستشناسی دانشگاه هاروارد و گفتن این به خود که «فقط کافی است این کتاب را مرور کنم»، به یک زیستشناس بدل شود. [از این روش] هیچ چیزی به آنها نمیرسد. اینترنت هم، این چنین است؛ به جز اینکه [از نظر پوشش موضوعی] بسیار گسترده شده است.»
عجیب است که ما هرگز تا این میزان به دانش دسترسی نداشتهایم ولی مردم با نرخ نگرانکنندهای در جهل عمدی فرو میروند. بسیاری از افراد شیفته نظریههای توطئه میشوند، در حالی که دیگران نظر کارشناسِ محبوب و مورد علاقه خود را جذب میکنند و از شنیدن نظرات دیگر خودداری مینمایند. حقیقت این است که برای یافتن اطلاعاتِ خوب هیچ پاسخ سادهای وجود ندارد؛ اما، به نظر میرسد کمی فروتنی از لحاظ فکری تا حد زیادی به این امر کمک خواهد کرد.
«به این راضی باشید که در برخی امور غیرضروری، احمق یا نادان ظاهر شوید. مایل نباشید دانشمند به نظر برسید و اگر برخی از افراد شما را شخص مهمی می دانند، بیش از اندازه به خود اعتماد نداشته باشید.»
- اپیکتتوس
بهتر است که در جایگاه یک انسان عاقل به دنبال جوابهای آسان نباشید و وانمود نکنید که چیزهایی را که نمیفهمید، درک میکنید. تنها راه کسب دانش این است که خودنمایی را متوقف کنید و تحقیقات انجام دهید و حتی مهمتر از آن، روی افزایش شناخت از خودتان کار کنید. به این ترتیب، طعمه تعصبات ذهنی نخواهید شد.
4- اعتیاد به عصبانیت
باید روی انعطافپذیریِ عاطفی خود کار کنیم. خیلی راحت میتوان ذهنیت اکثریت جامعه را در آغوش گرفت، مخصوصاً وقتی صحبت از احساسات شدید باشد. من مدام میبینم که گاهی مردم در موجی از خشم غرق میشوند و گاهی اوقات، خودم نیز وسوسه میشوم که همان کار را انجام دهم.


شما از خود، رئیس، همسرتان یا شرایط زندگیای که در آن گیر کردهاید، عصبانی هستید؛ اما، نمیخواهید در واقعیت با هیچ یک از آنها کنار بیایید، بنابراین تمام عصبانیت خود را به سمت موضوع یا فردی سوق میدهید که اصلاً روی زندگی شما تأثیر مستقیمی نمیگذارد! مثلاً شما با خودتان فکر میکنید: «این همه بیعدالتی در جهان وجود دارد، چرا نباید از این موضوع عصبانی شوم؟» مطمئناً، این موضوع درست است؛ اما، آیا از عصبانیت خود برای کمک واقعی به چیزی یا کسی استفاده میکنید؟ یا اینکه فقط به آن فکر می کنید چون باعث میشود احساس اهمیت کنید؟ این یک مورد شایع از هجوم آدرنالین به بدن است و باعث میشود که بر کسی فریاد بزنید، به خصوص وقتی که در مورد حقانیت خود نیز احساس درستی داشته باشید.
5. بیرحمی
یوتوبری در سال گذشته، پس از درخواست برگرداندن کودکی که از چین به فرزندی قبول کرده بود، در فضای مجازی بسیار بدنام شد. آن پسر کوچک اوتیسم بود و سرپرستان او تصمیم گرفتند که دیگر نمی خواهند او را در خانواده خود داشته باشند. احتمالاً فیلمبرداری از او به راحتی و مانند سایر فرزندانشان نبود و به خاطر کاهش محبوبیت برند خودشان به عنوان یک اینفلوئنسر (فرد تأثیرگذار بر دیگر کاربران شبکه های مجازی) در میان والدین، از او ناامید شده بودند.
احساس عصبانیت نسبت به این داستان واقعی چیزی است که سبب هجوم آدرنالین به شما میشود (که در بالا درباره آن صحبت کردم) و حتی، من نیز گاهی اوقات تسلیم این احساس میشوم! اما همچنین، این مورد نمونه خوبی از بیرحمیِ گاهبهگاهی است که امروزه دارد به تدریج به استانداردی در رفتار بهویژه در شبکه های اجتماعی تبدیل میشود. آیا خوب است که هر بچهای تمام لحظات خود را به صورت آنلاین ثبت و به اشتراک بگذارد؟ البته که جواب منفی است. اما، والدین به هر حال این کار را انجام داده و به عواقب آن هم اهمیتی نمیدهند.
فقط بچهها نیستند که طعمه این امر شدهاند؛ ظلم به حیوانات افزایش یافته است و برای لایک و بازدید همچنان ادامه دارد. گاهی اوقات، مردم حتی نمیفهمند که دارند از حیوانات سوءاستفاده میکنند. بسیاری از آنها نادان و ناآگاه هستند و در فکر آنچه که انجام میدهند، نیستند. این موضوع حتی محدود به این نیست که چقدر با هم رفتار بدی داریم؛ شبکههای اجتماعی خودشیفتگی را افزایش و دلسوزی را کاهش میدهند و به نظر میرسد هر سال بدتر نیز میشود. این بیرحمی با تعامل و توجه بیشتر، پاداش بیشتری میگیرد.
آیا راهحلی وجود دارد؟
فکر نمیکنم راهی آسان برای حل هر یک از این مشکلات وجود داشته باشد. تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که از اتلاف وقت خودداری کنیم، از خشم دور شویم، از بحثهای احمقانه دور بایستیم و به بت ساختن در شبکههای مجازی نپردازیم.