اشک و گلوله ۲ - مقدمه
باران با نهایت قدرت به شیشه نازک پنجره اتاق شمس میکوبد.
تاریکی، جهان بیرون پنجره را تصرف کرده و تنها نور چراغ مطالعه باقی مانده است.
میثم که به دیوار تکیه داده احساس سرما میکند و با بغل کردن لیوان داغ چای روی تخت چهار زانو مینشیند.
شمس مشغول مرتب کردن پخش و پلای کاغذ و نوشتههایش است. اخم به پیشانیاش چین عمیقی میدهد.
جای کبودی ضربه آن مرد سارق پای چشمش است.
+بنظرم زن جسوریه ... از شجاعتش خوشم میاد!
-میشه اینقدر دربارش حرف نزنی؟
+از چی ناراحتی؟
-از اینکه جلوی چشم ما یه آدمو کشت و از اینکه از رازهامون خبر داره و میتونه با لمس کردن آیندهمون رو ببینه.
+ازش میترسی؟
شمس روی صندلی چرخدارش سمت میثم میچرخد.
-اگه کسی میتونست با زدن یه انگشت بهت از آیندهای که هنوز برای خودت نامشخصه خبردار بشه و از همون طریق تموم اسرار زندگیت رو بفهمه و از طرفی آدمی باشه که توی کشتن دشمنش ذرهای تردید نمیکنه، تو باشی ازش نمیترسی؟ البته تو هستی توی این ماجرا ولی همش داری باهاش لاس میزنی.
+بیخیال لاس چیه ... فقط سعی کردم مثل تو ساکت نباشم ... درضمن باید قبول کنی جذابه!
-من از همین جذابیتش بیشتر میترسم.
+فکر کن طرف بعد از اینکه یه روانی وحشی بهش حمله کرده و به سرتاپاش آسیب زده ما رو دعوت میکنه به آپارتمانش تا بخاطر نجات جونش از ما تشکر کنه ... چنین آدمی ترسیدن داره؟ تازه اصرار داشت شب هم بمونیم.
-تو هم که چه راحت داشتی قبول میکردی!
+خب با اون سر و وضع زخمی و داغون اگه برمیگشتم خونه خانوادم شک میکردن و همش میپرسیدن چه بلایی سرم اومده!
-تو میدونستی خانواده من اکثر اوقات نیستن پس نگران جا برای شب موندن نبودی ... فقط دلت میخواست پیش فی فی باشی و مخشو بزنی؛ فقط همین.
+برو بابا فکر کردی یه زن به پسری که سن بچهشو داره پا میده؟
-شاید ... به هرحال ما باید برمیگشتیم ... من نمیدونم هر داستانِ نصفه و نیمه تا چند ساعت باز میمونه، سر داستان پروین هم من فقط یبار خارج شدم در حد نیم ساعت یه ساعت ... از وقتی که از اشک و گلوله خارج شدیم ۵ ساعت میگذره و امیدوارم مشکلی برای جهان داستان پیش نیومده باشه.
+نگران نباش ... چیزی نمیشه ... راستی توی این فصل ۵ تا بازیگری که توی فصل اول نبودن رو قراره اضافه کنیم؟
-اینجوری کار نمیکنه ... یجورایی خود داستان تعیین میکنه ... ببینیم چی پیش میاد ...
+باشه ... پس بزن بریم که کلی کار داریم.
-دستمو بگیر.
نوری خیره کننده اتاقی در دل تاریکی شب را روشن میکند و میثم و شمس باری دیگر وارد جهان اشک و گلوله میشوند.
نویسنده سیدامیرعلی خطیبی
تصویر با استفاده از ابزار خلق تصاوير هوش مصنوعی بینگ خلق شده است.